اوج تلخ واژه
دنیا از من چه می خواستی؟
من را برای که می خواستی؟
دنیا نفرین به تلخی های تو دنیا
رنج
نشانه های یک شکست است
تمدنی که پیر وخسته ست
ناله های یک درخت است
@
اوج تلخ واژه را من آنشبی نوشته ام که
تو در بستر خود آرمیده فکر جمعه ای و
دل وا پس غذای مانده گوشه ی دهانِ
بعد شام پر افاده ای و
همانشبی که عمق سینه ام نفیر می کشد
مزاج تلخ و ذهن آش..شفته ای که داشت
یاد بدسلیقگی و بد مزاجی تو و
ذات بی صداقت تو را دوباره می زدود
@
آب دهانم را که قورت دادم خیلی سردم شد
نفس عمیقی کشیدم سینه ام بیشتر درد کرد
معده ام هم می سوزد شاید مریض شده ام
پوزخند می زنم می خندم
@
تصورش برای ذهن ساکتم چه هولناک می شود
بجای آن فریب خورده در کنار بسترت خوابیدن
تصوری که غوطه در حقیقت تو می شود
همیشه آرزوی مرگ و همزمان همیشه ترسیدن
دنیا از ما چه می خواستی دنیا
ما را برای که می خواستی
دنیا نفرین به بی فرجامی تو دنیا
@
شعر از محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان: